سلام بيتا جان.
خوبي؟؟؟
عزيزم اين چه حرفيه من چند بار اومدم هر چي نظر دادم متاسفانه وارد نميشد.
هميشه اينجوريه كلي وبتو باز و بسته ميكنم تا موفق ميشم.
از وب تو هم پيداست كه هميشه غمگيني...
از نوشته هات و...
اختيار داري از تو محرم تر مگه هست.
خوشحال ميشم با كما ميل مشتاقم تا واسم نظر منطقي تو بدي
آپ جديد گذاشتم به كي رمز ورود ندادم چون دردو دلاي خودم بود كه شايد خيليها خوششون نياد.
ناگفته ها و درد و دلم با خدا و....
رمز ورود آپ قبليم 5050 بود بخوني خوشحال ميشم.
نظرت واسم مهمه اما خصوصي نذار لطفا كه ميلاد هم بخونه.
منتظرم عزيزم.
دوست دارم با هامدرد و دل كني اگه قابل ميدوني از غمت...مشكلت و...
سلام
پيشاپيش اين عيد را و اين برگزيده مهربانيها را به شما تبريک وتهنيت ميگويم باغ دلت هميشه سبز باد
باران گريه هايت را در باغ چشمانم در ذهن تك تك برگهاي نگاهم و شاخه هاي احساسم به ميهماني دعوت كردم..
درود برشما.
ممنون از اينكه به وبلاگ من اومديد.باز هم از به ما سربزنيدو
اينبار يك بغل انتقاد با خودتون بياريد.
وبلاگ زيبايي داريد وخوشحال ميشم با افرادي خارج بلاگفا
هم ارتبط داشته باشم
سلام. شعرتون راخوندم ياد ترانه معين افتادم . انشالله موفق وسلامت باشيد.
از جدا شدن نوشتي رو تن زخمي هر برگ گريه کردم و نوشتم نازنينم يا تو يا مرگ به تو گفتم باورم کن ميون اين همه ديوار تو با خنده اي نوشتي هم نفس خدانگهدار بنويس مهلت موندن يه نفس بود سهم من از همه دنيا يه قفس بود بنويس که خيلي وقته واسه تو گريه نکردم سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم من که تو بن بست غربت سهمي از آوار پاييز فکر چشماي تو بودم با دلي از گريه لبريز شب عاشقونه ي من چه حروم شد مهلت بودن با تو که تموم شد ندونستم بايد از تو مي گذشتم وقتي از غربت چشمات مي نوشتم
اشتهاي باران دارم
اشتهاي رودخانه
و خط سبز جنگل را مي شکافم
هفت سين گذاشته ام عيد را
عيد من بوي ماهي هاي خسته دريا ميدهد
دار و ندار من
يک قباي قديمي کهنه است
هر سال مي شويم و مي پوشم
در شادي سال نو گم مي شوم
شب عيد هر سال
خواب تنهايي مي بينم
بس که آغاز و انتهاي سفرم
تار عنکبوت بسته است
در انتهاي اين سفر
دلم را کنار آيينه جا گذاشته ام
همانوقت که به آيينه نگاه کردي
من از دهان ماه افتاده بودم
آمدنم را شب ديد
ستاره ها ديدند...تو نديدي
سرم گيج ميرود
دست و دلم مي لرزد
دور خودم مي چرخم. تشنه ام
آب را در کوزه ميخواهم
وقتي سقراط فلسفه مي بافت
من دوسال از خدا کوچکتر بودم
سلام بر بيتاي عزيز
ممنون از حضورت
خواندمت
زيبا بود
در اواسط كار سطرهايي وجود داشت كه قوي نبودن سطرهاي ديگر را پوشش مي داد
و زيباتر از همه پايان بندي كارت بود كه ضربه ي زيبا و مهلكي بر خواننده مي زد كه ميخ كوبش ميكرد
پايدار باشي دوست خوب من.
خيلي خوبه! موافقم!
شروع؟