• وبلاگ : در حصار تيرگي
  • يادداشت : گريه کن
  • نظرات : 21 خصوصي ، 92 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     

    سلام خانم محلوجي عزيز

    با شعري به روزم

    با احترام دعوتيد.

    سلام
    مردآشوب به روز شد با غزل
    ديگر دلم عاشق شيدايي تو نيست
    ...
    بيا به ديدنم [گل]
    منتظر حضور ارزشمندتان هستم [گل]

    سلام

    از نوشته زيباي و نظرت شما خيلي ممنونم،انشا الله كه توي تموم زندگي موفق باشي.

    من اينجا بس دلم تنگ است و هر سازي كه مي بينم بد آهنگ است،بيا ره توشه برداريم قدم در راه بي برگشت بگذاريم ببينيم آسمان هر جا همين رنگيست.

    بازهم خوب است كه سعي ميكند لبخند بزند...شايد گريه هاي ما ديگر به هيچ چيز قانع نباشند..اما بگذار لبخندش را دريغ نكند...شايد روزي رنگي به آسمان بي رنگ بخشيده شد...
    سلام خيلي ممنون که به سايت من سر زديد ، از شعر مانده تا سبز شوي خيلي خوشم آمد با اجازت رو سايتم مي گذارم ولي اسم سايت مي زنم بازم به سايت من سر بزن خوشحال مي شوم ، راستي عکس هاي طبيعت هم مي توني به جاي عکس هاي نا اميد کننده بگذاري البته اين فقط يک نظره
    مهرناز داورنيا

    سلام گل دختر

    تركوندي وبلاگو

    موفق باشي

    سلام
    زيباست در باران تازه شدنها
    تازه باش
    موفق باشي

    سلام دوست عزيزم.

    ممنون از حضورت.

    مطلبت بسيار زيبا بود.

    موفق باشي.

    بروزم

    منتظرتم.

    سلام دوست من

    وبلگتون خلوتكده آروم و دنجيه و شعر هم بسيار احساس داشت

    ممنون از حضورتون

    واقعا زيبا بود! ...کاملا با احساس. منکه خيلي از اين مطلب ومطلب قبليت خوشم اومد
    بيشتر مطالبتو خوندم زيبا بود
    موفق باشي

    به منم سر بزني ها!

    باسلام

    بخدا نمي دونم چي بگم چه جوري بگم چقدر بهم نزديكيم همين كناره ها من افتاده ام بزير دست وپاي پيچك تنها كه مي گفت هي برو پايين نيا بالا كه اينججا جاي مهرويان زيباست ومن افتاده ام تنهاي تنها بمن سر بزن منتظرم تونستي ودوست داشتي لينكم كن

    سکوت
    همراهِ سکوتي تلخ
    مي فشارد روياهاي خميده مرا
    در ميان حصار زمان خود.
    و نفسم
    زير چکمه هاي قدرت
    به شماره افتاده است.
    و من در دهليزهاي ترس و وحشت و تاريکي
    منقبض شده ام.
    وشب يعني کابوس بي انتها
    و سکوت سارها
    سرمشق شبانه من.
    و زمان
    در ثانيه هاي جسورِ ساعت ديواري
    متوقف شده است.

    آپم[گل]
    کسي تولد مرا به خاطرم مي آورد؟؟؟

    براي خاک قلب من

    گل و شکوفه مي خرد؟؟؟

    کمي بزرگ مي شوم...

    تنم جوانه مي کند...

    فقط دلم يواشکي تو را بهانه مي کند...

    اگر چه با سرود و شعر

    دلم پر از چکاوک است

    خودت بگو بدون تو تولدم مبارک است؟؟؟؟

    سلام دوست خوبم...

    تولدمه خوشحال ميشم با حضورت خلوتم پر کني...

    نانوا هم جوش شيرين ميزند !!!!!!!!!!!!

    بيچاره فرهاد !!!

    قربان قدمت

    غريبه آشنا

    سلام....

    فقط مي تونم بگم زيبا نوشتي.

     <      1   2   3   4   5    >>    >