RSS " />
یک خبر جدید : آنکه در رویا هایم جای داشت در واقعیت کنارم ماند تا نبودنش احساس نشود و دست بی رحم زمانه به بهانه تنهایی لحظه هایم را به هیچ نگیرد . او گفت می ماند و همراه لحظه هایی میشود که بی او دست به گریبان زندگی بوده ام واین حقیقت محض است بودنش و لمس ماندنش او گفت نامش را بگویم . او گفت نامش را در روشنایی بگوییم ،در سپیدی صبح بگویم تا در تاریکی مطلق این خانه سر در گم نشود ، بی ترس و من بلند فریاد زدم امیر دل بمان و امیری کن بر من و دل همیشه بی تاب بیتا . می دانم اوخواسته ام را اجابت میکند . راستی من و او تمامی این لحظه های عاشقانه را مدیونیم مدیون یه حس مشترک و دختری به لطافت باران. (( بیا ره توشه برداریم قدم در راه بگذاریم کجا ؟ هر جا که پیش آید کجا ؟ هر جا که اینجا نیست من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم .))
|
درباره وبلاگ
خانه
|