RSS " />
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در حصار تیرگی

یک خبر جدید :

آنکه در رویا هایم جای داشت در واقعیت کنارم ماند تا نبودنش احساس نشود و دست بی رحم زمانه به بهانه تنهایی لحظه هایم را به هیچ نگیرد .

او گفت می ماند و همراه لحظه هایی میشود که بی او دست به گریبان زندگی بوده ام واین حقیقت محض است بودنش و لمس ماندنش

او گفت نامش را بگویم .

او گفت نامش را در روشنایی بگوییم ،در سپیدی صبح بگویم تا در تاریکی مطلق این خانه سر در گم نشود ، بی ترس

و من بلند فریاد زدم امیر دل بمان و امیری کن بر من

و دل همیشه بی تاب بیتا .

می دانم اوخواسته ام را اجابت میکند .

راستی من و او تمامی این لحظه های عاشقانه را مدیونیم

مدیون یه حس مشترک و دختری به لطافت باران.

(( بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بگذاریم

کجا ؟ هر جا که پیش آید

کجا ؟ هر جا که اینجا نیست

من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم .))



+نوشته شده در پنج شنبه 88 آذر 19 ساعت 11:32 عصر توسط بیتا محلوجی | نظرات شما ()