RSS " />
می نویسم برای پرچین خیالت که به آهستگی در هم شکست ، می نویسم که چه آرام و آهسته اهسته قدم به تنهایی شهر دلت گذاشتم و تو چه سخاوتمندانه پذیرفتی گفته ای بار سفر را از شهر دلم بسته ای و من هنوز نرفته عطر تنت را تمنا می کنم بمان و بدان همیشه حضورت گرم و خیالت شیرین ونبودنت غریبانه احساس می شود .. هنوز خاطره ی دیروزت خشک نشده بگو کجا می روی امروز تا بی فردایم کنی . . .
|
درباره وبلاگ
خانه
|