RSS " />
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در حصار تیرگی

می نویسم برای پرچین خیالت که به آهستگی در هم شکست ، می نویسم که چه آرام و آهسته اهسته قدم به تنهایی شهر دلت گذاشتم و تو چه سخاوتمندانه پذیرفتی  گفته ای بار سفر را از شهر دلم بسته ای و من هنوز نرفته عطر تنت را تمنا می کنم بمان و بدان همیشه حضورت گرم و خیالت شیرین ونبودنت غریبانه احساس می شود ..

 

هنوز خاطره ی دیروزت خشک نشده

بگو کجا می روی امروز

تا بی فردایم کنی . . .



+نوشته شده در چهارشنبه 88 شهریور 25 ساعت 10:19 عصر توسط بیتا محلوجی | نظرات شما ()