زندگي بافتن يک قاليست ، نه همان نقش و نگاري که دلت مي خواهد نقشه را اوست که تعيين کرده ، تو در اين بين فقط مي بافي نقشه را خوب ببين « نکندآخر کار قالي زندگيت را نخرند»وبلاگ زيبايي داري
خوشحال شدم اومدي عزيزم.
بازم بيا...
باي باي
سلام خانم محلوجي گرامي
ممنون از حضورتان
شعر خوبي بود
پايان خوبي نيز داشت
شاد باشي.
چه فرقي ميکند وقتي در خلوت عشاق هوس راه ندارد!
بي ما ، يا با ما، ما نباشيم چشم رقيب روشن. وغمزه شما پر مشتري،
ما گذشتيم وگذشت آنچه توباماکردي
تو بمان و دگران واي به حال دگران
واقعيت اين است که خسته ام و حوصله ندارم باشد براي وقتي ديگر.
امان از اين جاهاي جالي . .. .
شاد باشي
ديرگاهيست که تنها شده ام / قصه غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است / باز هم قسمت غم ها شده ام
دگر آئينه ز من با خبر است / که اسير شب يلدا شده ام
من که بي تاب شقايق بودم / همدم سردي يخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنيد / تا نبينم که چه تنها شده ام . . .
سلام بيتا عزيز
ممنونم از حضورت گلم؟؟
وبلاگ قشنگي دارين مبارک باشه اميدوارم که وبلاتگ موفقي بشه
بازم منتظر حضور گرمتون هستم شاد و مانا باشين
و حالا انتهاي کوچه شعر
منم با انتظاري مبهم و زرد
ولي ايکاش جادوي نگاهت
غزل هاي مرا غارت نمي کرد
[گل]
بي غرور مينويسم نزديک بود شکست بخورم
اما نميدانم چه نجاتم داد هرچه فکر ميکنم فقط ميبينم گريه هاي معصومانه تو نجاتم داد احساسم عوض شد اکنون که رها شدم ياد آنروزهاي بياد ماندني مي افتم قلبم تيره ميشود همچون نام سايتت درحصار تيرگي
اما تو هيچ نميداني که با من چه کردي ومن کيستم
با خود ميگويم که امتحان به اين سختي را خداوند از من گرفته اما من هنوز ايمانم را از دست ندادم خدا را شکر تا تو زنده هستي شرم دارم به صورت قبل در نگاهت ديده باز کنم
ميترسم که درحصار تيرگي غرقم کني
آخ که وقتي ياد آنروزها مي افتم قلبم در فشار قرار ميگيرد چقدر امتحان سخت است امتحان زندگي امتحات طاقت آوردن وسر خم نکردن امتحان تيرگي
بايد گريست اما نه
بايد فرياد زد اما نه
بايد گريخت اما نه
آه آه آه که عشق چقدر جان سوز است
اين وسعت بي هم بودن بي انتها را تو در ميانمان کاشتي
يادت هست زماني من و تو ما بوديم