• وبلاگ : در حصار تيرگي
  • يادداشت : شب رفته
  • نظرات : 12 خصوصي ، 50 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      >
     
    سلام
    ممنون...
    --
    و شعر زيبايي خواندم
    موفق باشيد


    زندگي بافتن يک قاليست ، نه همان نقش و نگاري که دلت مي خواهد
    نقشه را اوست که تعيين کرده ، تو در اين بين فقط مي بافي
    نقشه را خوب ببين « نکندآخر کار قالي زندگيت را نخرند»
    وبلاگ زيبايي داري

    خوشحال شدم اومدي عزيزم.

    بازم بيا...

    باي باي

    + داود مرادي 

    سلام خانم محلوجي گرامي

    ممنون از حضورتان

    شعر خوبي بود

    پايان خوبي نيز داشت

    شاد باشي.

    چه فرقي ميکند وقتي در خلوت عشاق هوس راه ندارد!

    بي ما ، يا با ما، ما نباشيم چشم رقيب روشن. وغمزه شما پر مشتري،

    ما گذشتيم وگذشت آنچه توباماکردي

    تو بمان و دگران واي به حال دگران

    واقعيت اين است که خسته ام و حوصله ندارم باشد براي وقتي ديگر.


    سلام نازنينم

    بسيار زيباست...
    ممنون از حضور گرمت...
    + جواد نوروزي 
    به نامش

    سلام خانم محلوجي

    ممنون از حضورتون

    و تشکر از شعرتون
    سلام خوبي وبلاگت خيلي عاليه ميايي تبادل لينک
    بيتا جان چرا غمناکي؟
    اهل کجايي گلم؟

    امان از اين جاهاي جالي . .. .

    شاد باشي

    ديرگاهيست که تنها شده ام / قصه غربت صحرا شده ام

    وسعت درد فقط سهم من است / باز هم قسمت غم ها شده ام

    دگر آئينه ز من با خبر است / که اسير شب يلدا شده ام

    من که بي تاب شقايق بودم / همدم سردي يخ ها شده ام

    کاش چشمان مرا خاک کنيد / تا نبينم که چه تنها شده ام . . .

    سلام بيتا عزيز

    ممنونم از حضورت گلم؟؟

    وبلاگ قشنگي دارين مبارک باشه اميدوارم که وبلاتگ موفقي بشه

    بازم منتظر حضور گرمتون هستم شاد و مانا باشين

    و حالا انتهاي کوچه شعر

    منم با انتظاري مبهم و زرد

    ولي ايکاش جادوي نگاهت

    غزل هاي مرا غارت نمي کرد

    [گل]

    + آتيب 

    بي غرور مينويسم نزديک بود شکست بخورم

    اما نميدانم چه نجاتم داد هرچه فکر ميکنم فقط ميبينم گريه هاي معصومانه تو نجاتم داد احساسم عوض شد اکنون که رها شدم ياد آنروزهاي بياد ماندني مي افتم قلبم تيره ميشود همچون نام سايتت درحصار تيرگي

    اما تو هيچ نميداني که با من چه کردي ومن کيستم

    با خود ميگويم که امتحان به اين سختي را خداوند از من گرفته اما من هنوز ايمانم را از دست ندادم خدا را شکر تا تو زنده هستي شرم دارم به صورت قبل در نگاهت ديده باز کنم

    ميترسم که درحصار تيرگي غرقم کني

    آخ که وقتي ياد آنروزها مي افتم قلبم در فشار قرار ميگيرد چقدر امتحان سخت است امتحان زندگي امتحات طاقت آوردن وسر خم نکردن امتحان تيرگي

    بايد گريست اما نه

    بايد فرياد زد اما نه

    بايد گريخت اما نه

    آه آه آه که عشق چقدر جان سوز است

    پاسخ

    حتي اگر به جاي اسم، نام مرا وارانه هم بنويسي ، چيزي عوض نمي شود .كسي چه مي داند شايد در اين امتحان من كه مانده ام قبول باشم و تو كه رفته اي مردود .از ديدن نگاه من شرمنده نباش ، شرمندگي ات چيزي از غصه هاي من كم نمي كند .
    جاي خالي خاطره ها را
    با يک من خالي پر کن
    تا من و من همنشين شبهاي بي قرار باشيم


    اين وسعت بي هم بودن بي انتها را تو در ميانمان کاشتي

    يادت هست زماني من و تو ما بوديم


    نمي داني سالها منتظرت بودم ، آمدي، آنقدر مستت شدم که حتي فرامـوش کردم که روزي ميروي ميدانم چقدر رنجاندمت ، اما باور کن بلد نبودم چگونه عاشقي کنم ... کاش بلد بودم گريه کنم .

    مرسي که سر زدي بازم بيا خوشحال ميشم....
     <      1   2   3   4      >