• وبلاگ : در حصار تيرگي
  • يادداشت : شب رفته
  • نظرات : 12 خصوصي ، 50 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      >
     
    سلام بيتا خوبي؟
    من اصلا خوب نيستم
    فکر ميکردم اوضام تازه داره سر و سامون ميگيره اما تو ميگي ...
    نميدونم چي کار کنم

    سلام عزيزم ممنونم بابته شعرو .....خيلي لطف داري سر فرصت يه شعر خوب برات مينويسم فدات شم ما با هميم اما اين مردم انگار با همن با ما نيستن؟گرفتي که؟

    من هر روز آب ميشوم ازين دوري و جاي خالي تو هر روز وسيع تر ميشود!

    تو كه برنميگردي لااقل راهي نشان بده براي مدارا با اين همه جاي خالي كه تنها استفاده اش بيشتر كردن حسرت من است!

    تمام شرح حال من
    در شبهاي رفته...
    بي تو:
    "بدون شرح"
    ممنون از حضور ونظر شما
    قلمتان جاويد
    چه گفته هايي...
    که هر چه بود...
    شنيده هايي..
    از عمق ناباوري هام...
    در تماميت تو...
    بود رفيق...
    دمت گرم...
    SALAM APAM

    نمي ايي نيا! حرفي نيست .... گله اي نيست ...........

    مگر مي تواني ياد را هم از من بگيري ........

    دردم بيشتر از ان است که با فراموش شدنت مداوا شود ........

    عادت قصه تلخي است رفيق!!!




    زنده بودن در سرشت ادمي نهفته
    غافل از قدري دانش براي يافتن دليلش
    بهانه دراين سرسرا مواج نجوي اي دوست
    مرگ خندان است منتظر همنشين در ساحلش

    زخم نزنن...

    مرهم بودن پيشکش...


    سلام عزيزم خيلي ممنون شعرت هم زيبا بود جاي خالي رو با هيچ چيز نميشه پر کرد من هم ميدونم

    سلام دوست عزيز وب خوبي داري خوشحال ميشم سري به من هم بزني منتظرم نظرت رو ميخوام بدونم [گل]
    ديگر از دروغ هاي شيرين خسته ام.
    اشک مادر

    يك پسر كوچك از مادرش پرسيد: چرا گريه مي كني؟
    مادرش به او گفت : زيرا من يك زن هستم ....پسر بچه گفت: من نمي فهمم.
    مادرش او را در آغوش گرفت و گفت : تو هيچگاه نخواهي فهميد.
    ...بعدها پسر كوچك از پدرش پرسيد : چرا مادر بي دليل گريه مي كند.
    پدرش تنها توانست به او بگويد : تمام زن ها براي هيچ چيز گريه مي كنند.
    پسر كوچك بزرگ شد و به يك مرد تبديل گشت.
    ولي هنوز نمي دانست چرا زن ها بي دليل گريه مي كنند.
    بالاخره سوالش را براي خداوند مطرح كرد و مطمئن بود كه خدا جواب را مي داند .او از خدا پرسيد : خدايا چرا زن ها به آساني گريه مي كنند؟
    خدا گفت زماني كه زن را خلق كردم مي خواستم كه او موجود به خصوصي باشد بنابراين شانه هاي او راآن قدر قوي آفريدم تا بار همه دنيا را به دوش بكشد. و همچنين شانه هايش آن قدر نرم باشد كه به بقيه آرامش بدهد.
    من به او يك نيروي دورني قوي دادم تا توانايي تحمل زايمان بچه هايش راداشته باشد ووقتي آن ها بزرگ شدند توانايي تحمل بي اعتنايي آن ها را نيز داشته باشد.
    به او توانايي دادم كه در جايي كه همه از جلو رفتن نااميد شده اند او تسليم نشود و همچنان پيش برود . به او توانايي نگهداري از خانواده اش را دادم حتي زماني كه مريض يا پير شده است بدون اين كه شكايتي بكند.
    به او عشقي داده ام كه در هر شرايطي بچه هايش را عاشقانه دوست داشته باشد حتي اگر آن ها به او آسيبي برسانند. به او توانايي دادم كه شوهرش را دوست داشته باشد و از تقصيرات او بگذرد و هميشه تلاش كند تا جايي در قلب شوهرش داشته باشد.به او اين شعور را دادم كه درك كند يك شوهر خوب هرگز به همسرش آسيب نمي رساند اما گاهي اوقات توانايي همسر ش را آزمايش مي كند وبه او اين توانايي را دادم كه تمامي اين مشكلات را حل كرده و با وفاداري كامل در كنار شوهرش با قي بماند.
    و در آخر به او اشك هايي دادم كه بريزد .اين اشك ها فقط مال اوست و تنها براي استفاده اوست در هر زماني كه به آن ها نياز داشته باشد. او به هيچ دليلي نياز ندارد
    تا توضيح دهد چرا اشك مي ريزد
    آموخته ام که وقتي نااميد ميشوم ، خداوند با تمام عظمتش ناراحت ميشود

    و عاشقانه انتظار ميکشد که به رحمتش اميدوار شوم . . .
    ممنون از لطفتون...
     <      1   2   3   4      >