در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقي زمردن مهراس
مردار بود هر آنکه او را نکشند
"زمزمه زير لب هر اعدامي که براي آزادي از جانش ميگذرد"
حالا هي بگو خزعولات مينويسيد