رهايي چقدر وسوسه انگيز است
رهايي از قالب تن
رهايي از دلمردگي
رهايي از قيود روزمره
رهايي از رنج دائم
رهايي دامي براي خلاصي
رهايي آرزوي يک معلول براي جدايي از قيد تن
رهايي صحبت هر عاشق دلخسته
رهايي راهي براي خلاصي
رهايي فريادي در سکوت
رهايي به اوج رسيدن
رهايي رسيدن جزء به کل
رهايي دور است اما ميرسم
تا رهايي از اين قالب مردار چند قدمي نمانده
چند بار ديگر عشق را صدا کنم رها خواهم شد
قطرات اشک امان رهايي را بريده
نفس در سينه حبس گشته
رهايي آخرين فرصت
رهايي جدايي از تمام غمها
رهايي يعني عشق
عشق به خلاصي از اين تن به شوقم مي آورد
بالاخره رها ميشوم
با شوق به ديدار
انگار وقت رهايي را اعلام کرده بودنند ومن خواب بودم
اي لعنت به اين تن خواب آلود
اي تن تا کجا بايد تورا به دنبال خودم بکشم