با سلام خدمت دوست خوبم
درد تلخ درد يه فرهنگه كه شاعر اونا به تن خريده و بيان مي كنه دردي كه قرنها و قرنها ريشه در اين سر زمين داره و فكر نمي كنم به اين زوديها هم دست بر دار باشه . بخش عمده ي موسقي ما شعر ما عرفان ما همه با غم اندوه عجين شده و رسيده با جايي كه ما با اون كسب لذت مي كنيم .
به نظر من بي تا محلوجي در اين شعر نعلي وارونه زده و مي خواد همراه شعر مار ببره به جايي كه روزنه اي باشه بسوي شادي چرا كه در شعر ميگه بغض سر آمده و چشمان نياز گريه داره .و فقر چشم نمي تونه فقر مادي باشه اون فقر معمولا زير شمشهاي طلا است ، فقر چشمي كه اشك جاري كرده از خاك خوردن كتابها در كتابفروش ها و خمير كرده روزنامه هاي برگشتي .
به هر حال شعري زيبا و روان خواندم لذت بردم و سپاس
هر كسي از ظن خود شد يار من