بيتا عالي بود واقعآ لذت بردم
از واژه هاي خيس من تا تو ، دريا نشست و بي صدا خنديد يک آسمان پروانه در چشمت ، آرام پشت واژه ها خنديدميخواستم قسمت شود ديروز ، در لحظه هاي آبي امروز پرواز کردي تا دل فردا . اي کاش و اما و چرا ؟ خنديدهي پرسه ميزد شانه هايت را، پيشاني داغ غزل در من ديوانگي هم عالمي دارد ، گفتم وَ قلبت آشنا خنديد رد ميشد از پس کوچه هاي عشق، چيزي شبيه من شبيه تو آتش زدم بر گونه هاي شب ، مهتاب رقص شعله را خنديد دلواپسي بو د و سکوت تو ، دلواپسي بود و نگاه من
يک بار ديگر زندگي کردم ، چشمان غمگين تو تا خنديد