? - زن که به دانشگاه رفت ، مرد در کلاس آشپزي ثبت نام کرد. ? - شهريه ي ِ ثابت ِ دانشگاه ِ آزاد ِ دلش ، آنقدر زياد بود که انصراف دادم. ? - "برق " خواهش را که در چشمانش ديدم ، فکر ِ پرداخت ِ قبض ِ آن پشتم رالرزاند. ? - زمان اگر " شهروند " خوبي بود ، پشت ِ خط ِ عابر ِ پياده ، توقف ميکرد. ? - زير بغل " اتفاق " را مي گيرم که نيفتد. ? - سبيلش را براي " تاب " دادن ، جمعه ها به پارک مي برد. 10- مي.خواستم " مرغ " ِ عشق شوم ، مادرم گفت : ننه ! " گربه" ميخورتت. .
-