• وبلاگ : در حصار تيرگي
  • يادداشت : ...
  • نظرات : 17 خصوصي ، 154 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    بنشين بر لب جوي و گذر عمر ببين

    به انتهاي جويبار مي انديشم وقتي آرام در كنارش روزها را سپري مي كنم . خود را واژگونه مي بينم اين گونه كاستيهايم اعيان مي شود .

    شعر شما را در كنار رور مي خوانم همراه ترنم آب و واژگونه .

    تو بلند شدي ، او نشد

    تو بخشيدي

    توان باليدن داري

    از همه چيز مي گذري

    و تو هيچ وقت محكوم نيستي

    و............................

    به ابتدا مي رسم

    دستانت هر قدر پر باشد

    من به هم نمي ريزم

    دوست خوبم كارتان زيباست واژگونيم را ببخش

    يك خانه پر ز مستان ، مستان نو رسيده

    ديوانگان بندي زنجيرها دريدند

    بس احتياط كرديم تا نشنوند ايشان

    گويي غضا دهل زد ، بانگ دهل شنيدند

    جانهاي جمله مستان ، دلهاي دل پرستان

    ناگه قفس شكستند چون مرغ بر پريدند

    شاد و سر بلند باشيد