سلام بيتا جان
ممنون از حضور و دعوتت
زيبا بود
تلخ مثل تمام حقيقت ها
شيرين تر بنويسي دوست من
پايدار باشي
باز هم سپاس.
افسوس ...
عاشق اين هجاهاي متولد شده هستم :
خوشه اي باران ...
راستي مطلب آزادي تكميل شده..
يادم رفت بگويم كه آرام آمدم مبادا خلوتت را خراب كرده باشم..پس آرام هم ميروم..
آري خاموشي پيشه ي آدم هاست..
واقعا بي بديل و قشنگ بود..درود و هزاران درود دوست بي بديل من !
ميخوام بگم قصه شيرينو فرهادو من
که چجوري شدن عاشق و دل داره هم
همه فکر ميکنيم عاشقيم اي واي من
ولي کور خونديم دنياي من
روزي روز گري فرهاد من
عاشق شيرين شد اي واي من
دست بر قضا شيرين من
جايي اسير شد اي واي من
از عشق بي خبر شيرين من
واي واي واي فرهاد من
واي واي واي شيرين من....
شيرين تو دست پادشاه
فرهاد اسير يک نگاه
فرهاد
حالا ديگه فرهاد واسه? شيرين من
راهي نداره جز کندن کوه غم
حالا ديگه تيشه شد همراه من
آخه شيرينو ميخواد فرهاد من
روزي روز گاري از کوه غم
پير مخوفي رفت پيش فرهاد من
پير مخوف گفت به فرهاد من
شيرين تو مورده اي واي من
از حسادتش بود اون پيرزن
واي واي واي شيرين من
حالا ديگه تيشه همراه غم
شده ديگه قاتله فرهاد من
سکوتم را نکن باور
تمام اين قفس ها را
تمام حسرت و اين ترس ها را
من به دستاني که ميخواهد رها باشد
شکستي سخت خواهم داد!
من آن پرهاي بسته منتظر در کنج زندانم
که آواز رهايي
شعر هر روز است زير لب
من آخر با اميد ناب آزادي
تمام بغض ها را
کينه ها را
اندوه ها را
با گلوي يک جهان فرياد آزادي
شکستي سخت خواهم داد
که فردا را همانگونه که ميخواهم
همانگونه که بايد باشد اما نيست
ميسازم
که من آن آرامش سنگين پيش از قهر طوفانم