عالم همه محنتست و ايام غم است
گردون همه آفتست و گيتي ستم است
في الجمله چو در كار جهان مينگرم
آسوده كسي نيست و گر هست كم است
با سلام و خوشحال از آشنايي با شما
شعرها زيبا بود و با خواندنشان حسي از فروغ را برايم داشت و مرا برد به كوچه ي اقاقيقها و گل اقاقيي را كه به سختي چيد و داد به پسر همسايه .
ايستاده بودي بر بلنداي سخره
ستبر و آرام
گذرگاه بادهاي مست و سر كش