• وبلاگ : در حصار تيرگي
  • يادداشت : مانده تا سبز شوي ..
  • نظرات : 10 خصوصي ، 79 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    ياد دارم کودکي بودم خرد
    با صداي گرم مادر
    هر صبحدم
    در ميان بستري نرم و تميز
    مي گشودم چشم بر نور سفيد
    مي گشودم دل بر نور اميد
    ياد دارم سفره خانه ما
    بوي سنت مي داد
    داخل خانه ما
    جلوه اي زيبا داشت
    از زن ايراني
    جلوه اي از يک شمع
    ذره ذره مي سوخت
    و نداشت پرو ايي
    که به آخر برسد
    کودکم هوش بدار
    قبر مادر اينجاست
    جاي مادر خاليست
    دل من تنگ شده
    مادرم ديگر نيست


    سايه لبخندتو با بمان مادر به روز شد
    [گل]
    [گل]
    [گل]