ما رو يادت نره
رقصنده با لونگ رو بخون
آواره در اين شهر به دنبال نگاهت
آواره شدن حكايت تلخي نيست
لبخند هميشه راز خوشبختي نيست.....
سلام دوست گرامي
ممنون از اين كه سر زديد به كلبه ما
شما هم اينجا خونه قشنگي درست كردين
مطالبي بي نظير همراه عكس هاي بي نظير تر
به نظر مي رسد ادرس من را از لينكستان دوست خوبمان بغض گرفته پيدا كرديد..به هر حال خوشحال مي شيم بيشتر از شما بدونيم
...
كاش ساعت ها بخوابند و نفهمند قصه هاي طولاني غم هاي مرا...
يا علي
چو آمدي ،
به تن آشفته گشتم از ديدار
چو رفتي ،
از غم تو سر به سنگ كوبيدم
دوباره باز به راه تو باز گشتم ، تا ...
گريز عطر تو از راه دور بوئيدم.
هوس به سينه ام آشفت تا تو دور شدي
نفس _ دريغ _ ! _دگر با تلاش يار نماند
چو آمدم كه غريوت دهم :
زره بر گرد _
وجودم آب شد ،
از من دگر غبار نماند .
سلام بيتا ي عزيز
خيلي زيبا نوشتي . عالي بود .
من شما رو لينك كردم .
اگه مايل بودي من "سكوت آسمان " بلينك .
منتظر نگاه گرمت هستم .
حضرت فاطمه(س)
فرمود: هر كس عبادات و كارهاي خود را خالصانه براي خدا انجام دهد، خداوند بهترين مصلحتها و بركات خود را براي او تقدير مينمايد.
? ? ? ? ? ? ?? ?? ?? ? ? ? ? ?? ? ? ?? ? ? ?? ? ? ?? ? ?? ?? ?? ?? اپم ?? ?? ?? سربزن ?? ?? ?? ?? ?? ?? ???????????????? ? ?? ? ?? ? ?? ?? ? ?? ? ??? سربزن??
شعرت را بسيار دوست داشتم بيتا جان
با سلام و درود
وبلاگ و قلم خوبي داريد... لميئوارم هميشه شاد و پر انرژي باشيد...
ممنون كه به خونه ي خودتون نامحرمانه سر زديد
كسي كه مثل اسمش تنهاست!
اما من معتقدم
كسي كه مثل اسمش بي تاست
نوشته هاتو و سبك نوشتنتو خيلي دوست داشتم
برام نوشتي:چه کسي آمد و رفت لحظه اي مکث نکرديادگاري نگذاشتو ممنونم كه تو آمدي مكث كردي و به يادگار خطي گذاشتي
گر چه نوشته اي
هرگز ستايشگر فروتن يک تقدير نخواهي شد
اما من براي ديدن افرادي مثل شما از تقدير تشكر مي كنم
اما درست مثل شما هرگز تسليم شدگي را تعليم نخواهم داد
باز هم از خضورتون ممنونم
نامحرمانه هميشه ميهمان محرم هاست
فرض کن پاک کني برداشتمو نام تو رااز سر نويس ِ تمام نامه هاو از تارک ِ تمام ترانه ها پاک کردم!فرض کن با قلمم جناق شکستم!به پرسش و پروانه پشت کردمو چشمهايم را به روي رويش ِ رؤيا و روشني بستم!فرض کن ديگر آوازي از آسمان ِ بي ستاره نخواندم،حجره ي حنجره ام از تکلم ترانه تهي شدو ديگر شبگرد ِ کوچه ي شما،صداي آواز هاي مرا نشنيد!بگو آن وقت،با عطر ِ آشناي اين همه آرزو چه کنم؟با التماس اين دل ِ در به در!با بي قراري ِ ابرهاي باراني...باور کن به ديدار ِ آينه هم که مي روم،خيال ِ تو از انتهاي سياهي ِ چشم هايم سوسو مي زند!موضوع دوري ِ دست ها و ديدارها مطرح نيست!همنشين ِ نفسهاي من شده اي! با دلتنگي ِ ديدگانم يکي شده اي!
يغما گلرويي