• وبلاگ : در حصار تيرگي
  • يادداشت : سهم
  • نظرات : 4 خصوصي ، 93 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    خواب ديدم در كنار ساحل با خدا قدم مي زنم

    بر پهنه اسمان صحنه هايي از زندگيم همچون برق از جلوي چشمانم گذشت

    در هر صحنه دو جفت جاي پا روي شن ها ديدم

    يكي متعلق به من و ديگري متعلق به خدا

    وقتي آخرين صحنه درمقابلم برق زد به پشت سروجاي پاهايمان روي شن ها نگاه كردم

    متوجه شدم كه چندين بار در طول مسير پر پيچ وتاب زندگي ام فقط

    يك جفت پا روي شن نقش بسته آن هم در سخت ترين و غمگين ترين دوران زندگيم

    دلم شكست و به درگاه خداوند شكايت كردم:

    خدايا تو كه گفتي بودي اگر به دنبال تو بيام در تمام راه با من خواهي بود

    تو كه گفتي هيچ گاه تنهايت نخواهم گذاشت

    ولي نمي فهمم چرا تو در سخت ترين لحظات زندگي ام

    هنگامي كه بيش از هر وقت ديگري به تو احتياج داشتم مرا تنها گذاشتي؟

    خداوند با مهرباني پاسخ داد:دوست عزيزم

    من همواره در كنارت بوده ام و هيچگاه تو را تنها نگذاشته ام

    اگر در سختي ها ،آزمون ها، و رنج ها فقط يك جفت پا ديدي

    زماني بود كه تو را در آغوشم حمل مي کردم