• وبلاگ : در حصار تيرگي
  • يادداشت : تو در من هيچ نبودي...
  • نظرات : 11 خصوصي ، 70 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5      >
     
    + محمدامين كمانگر 
    حيف تو بود
    حيف تو بود...
    از ادمايي مثل ام... که مثل تبار پر احساس تو نيستند دوري کن
    ادمي مثل اون ارزش فکر کردن نداره من امثال او را خوب ميشناسم
    موفق و پيروز باشي گلم

    خود كرده را تدبير نيست

    بوسه تنها تصادفي است كه جريمه ندارد

    جگر شير نداري سفر عشق مرو

    كلي چيز ديگه هم هست

    اما من عاشق نميشم

    فقط دوست دارم

    در اين دنيا كسي خدمتگزاراست

    كه كارگر ويا اموزگار است...........

    ...................

    روز كارگر و روز معلم مبارك باد

    سلام

    ممنون ازين كه سر زدين و قطعه ادبي زيباتون

    جدي ميگم شعراي زيبايي گفتين

    براي تبادل لينك خبرم كن

    فرصتم به انتدازه چن نفس کوتاه هس

    به يادم

    موفق و بهروز باشين...

    سلام

    بابت حضورت سپاس

    وبلاگ خيلي خوبي داري اميدوام موفق باشي

    از نظراتت متشکرم ، منتظر حضور سبزت هستم

    بدرود

    با تو بودن فرصت دوباره عاشق شدنه !

    فرصت دوباره ديدن ! فرصت شنيدنه !

    زيبا بود بيتا جان

    من به روز هستم و منتظر حضور گرمت

    فرا رويم نگاهي است
    بهاري است
    جاوداني است
    همه از آن يار مهرباني است.

    سلام مرسي از حضورت

    خيلي زيبا مي نويسي

    انسان با غرور مي‌تازد، با دروغ مي‌بازد و با عشق مي‌ميرد

    موفق باشي

    وبلاگ جذاب و جالبي داري
    به منم سر بزن
    موفق باشي
    راستي سلام
    + نغمه 
    سلام اپ زيباي بود ولي غمگين بود

    سلام بيتا جان

    اميدوارم كه هيچ وقت دلتنگ نباشي

    زندگي دفتري از خاطرهاست

    يك نفر در دل شب

    يك نفر در دل خاك

    يك نفر همدم خوشبختي هاست

    يك نفر همسفر سختي هاست

    چشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد

    ما همه همسفريم

    در يك پارك زني با يك مرد روي نيمكت نشسته بودند و به كودكاني كه در حال بازي بودند نگاه مي­كردند. زن رو به مرد كرد و گفت پسري كه لباس ورزشي قرمز دارد و از سرسره بالا مي­رود پسر من است . مرد در جواب گفت : چه پسر زيبايي و در ادامه گفت او هم پسر من است و به پسري كه تاب بازي مي­كرد اشاره كرد .

    مرد نگاهي به ساعتش انداخت و پسرش را صدا زد : سامي وقت رفتن است .

    سامي كه دلش نمي­آمد از تاب پايين بيايد با خواهش گفت بابا جان فقط 5 دقيقه . باشه ؟

    مرد سرش را تكان داد و قبول كرد . مرد و زن باز به صحبت ادامه دادند . دقايقي گذشت و پدر دوباره فرزندش را صدا زد : سامي دير مي­شود برويم . ولي سامي باز خواهش كرد 5 دقيقه اين دفعه قول مي­دهم .

    مرد لبخند زد و باز قبول كرد . زن رو به مرد كرد و گفت : شما آدم خونسردي هستيد ولي فكر نمي­كنيد پسرتان با اين كارها لوس بشود ؟

    مرد جواب داد دو سال پيش يك راننده مست پسر بزرگم را در حال دوچرخه­سواري زير گرفت و كشت . من هيچ­گاه براي تام وقت كافي نگذاشته بودم . و هميشه به خاطر اين موضوع غصه مي­خورم . ولي حالا تصميم گرفتم اين اشتباه را در مورد سامي تكرار نكنم . سامي فكر مي­كند كه 5 دقيقه بيش­تر براي بازي كردن وقت دارد ولي حقيقت آن است كه من 5 دقيقه بيشتر وقت مي­دهم تا بازي كردن و شادي او را ببينم . 5 دقيقه­اي كه ديگر هرگز نمي­توانم بودن در كنار تام ِ از دست رفته­ام را تجربه كنم .
    ------------------------------------------------------------------
    بعضي وقتها آدم قدر داشته­ها رو خيلي دير متوجه مي­شه . 5 دقيقه ، 10 دقيقه ، و حتي يك روز در كنار عزيزان و خانواده ، مي­تونه به خاطره­اي فراموش نشدني تبديل بشه . ما گاهي آنقدر خودمون رو درگير مسا ئل روزمره مي­كنيم كه واقعا ً وقت ، انرژي ، فكر و حتي حوصله براي خانواده و عزيزانمون نداريم . روزها و لحظاتي رو كه ممكنه ديگه امكان بازگردوندنش رو نداريم .
    --------------------------------------------------------------------------------

    جمله روز : هيچ وقت به گمان اينکه وقت داريد ننشينيد زيرا در عمل خواهيد ديد که هميشه وقت کم و کوتاه است. (zakhmedell)

    سلام دوست عزيزم وبلاگتون فوق العادست بهتون تبريك ميگم
     <      1   2   3   4   5      >