همون جزيره بودم ، خاکي و صميمي و گرم ، واسه عشق بازي موجها
، قامتم يه بستر نرم ...
يه عزيز دردونه بودم ، پيشه چشم خيسه موجها ، يه نگين سبز خالص ،
توي انگشتر دريا ...
تا که يک روز تو رسيدي ، توي قلبم پا گذاشتي...!!! غصه هاي عاشقي رو
، تو وجودم جا گذاشتي...