اول كلام با نام او وياد تو بيتاي عزيز
چند روزي است كه منتظرم ميخواستم ببينم اين امير دل چه مگويد وچه خواهد كرد اما افسوس كه جوشش احساس يك طرفه بود واميردل تو ادم بزدليست كه لياقت اميري دل ساده زود باور تو را
ندارد كسي كه ارزش دل نوشته هاي تورا ندارد اوكه با تمام وجود خود را در پس ديوار حصار پنهان ميكند وتو را همچم سربازي به ميدان نبرد بازخم دل زنها مي فرستد تورا چند صباحي ديگر كه دلزده شدوسير از داشتنت
با هر بهانه رها خواهد كرد پس خوب فكر كن
وتو پسرخاله من اگه با پيكان اومدم نشونه ي اصالتمه چون اين روزا رونييز وبنز سوارها همون دهاتياي ديروزن كه از صدقه سر به اينجا رسيدن تو با اون دل پاك در پي صداقتو ومعرفتي دنبال مال دنيا هم نباش چون كسي با خودش لباس ماركدار و ماشين با كلاسو وحساب بانكي اون دنيا نمي بره
در مقابل زخم وزبانهاي ديگران تنها ميگذارد فرداها تو را در جاده پر پيچ و خم زندگي رها خواهد كرد از باد حذر كن زيراريشه در هيچ جا ندارد