اواحساس كرد بودن و نبودش فرقي ندارد اودرحسرت ثانيه هاي از دست رفته وحسرت وصال يار جان سپرداماهيچكس نفهميدجزتخته سنگي كه هرشب باچشمان تر بر رويش مينشست!!!!مرگ سختيست قبل مرگش گفت برروي سنگ قبرم بنويسيد:خداوندا دلي دارم عطش سوز***كه نه درشب بوودتابش نه در روز***ز بعد مردنم اي آتش عشق***كنارگورمن شمعي بيفروز... شمعي بيفروز...